خدانگهدارت....


نه صبر جواب مي دهد...

نه سکوت در انتظار صدا...

نه خواب جواب مي دهد...

نه بيداري تا خود فردا...

گاهي...

بهتر است...

کوله بارت را زمين بگذاري...

و سبک بار تر...

سبک بال تر...

پرواز کني...

مي داني...

"تو" براي دوش من...

زيادي سنگين بودي...

گذاشتمت سر راه...

تا دوش ديگري را زخمي کني...

سهم من،

پرواز است...

من نمي توانم...

يعني نمي توانستم...

بيش از اين...

زمين گير احساس تو باشم...

تويي که،از جسمي بي جان هم...

براي من کمتر جان داشتي...

اگر قرار بود...

من دل حراج کنم،

تو هيچ خرج نکني...

همان بهتر که اين سودا تمام شود...

مي داني...

درست است ، وقتي حکم،"دل" باشد...

با هيچ نمي توان بريدش...

پس باختم...

اما...

باختن سهم من نيست...

مني که از،

تمام پروانه هاي جهان "دل" بردم...

برو و خيالت راحت...

که پشت سر تو،

حتي اشک هم نمي ريزم...

کاسه ي آب که جاي خود دارد...

ديگر نمي خواهم برگردي...

ما را به خير و تو را به سلامت...


خدانگهدارت...

 

 

برچسب:, | 8:43 | sadaf |
من....

بسمـْ الـلـﮧ الـرَحـْمـن الرَحیمـْ √

نـاז : گــُمناז √

شـُهرت : سَرگرבاלּ √

زاבگـاه : محراب غــَمـ √

تاريــخ تولــّد : בر یڪے از روزـهاے گرمـا √

شــُماره شناسنامـﮧ : نامَفهوז √

مدت محـڪوميت : حبس ابـَـב √

ناז پـבر : ڪوه رنــج √

ناז ماבر : فرشتـﮧ ے غــَمـ √

ناז پـבربُــزرگ : בرويش تــَنها √

ناז ماבربـــُزرگ : سُلطاלּ غـَـمـ √

قــَב : ڪَمتر ـاز خاڪ √

وَزלּ : بـﮧ سنگينے بُغض چنـב سالـﮧ √

رنگ چشمـ : بارانے √

رنگ مو : ـهَمرنگ בرב √

مَقطع تحصیلے : پايـﮧ آخر بـבبختے √

گناه : انسـاלּ بودלּ √

جُرז : بـﮧ בنیا آمدלּ √

مَحـڪومیت : زنـבگے کردלּ √

زماלּ رهایــے : مرگ √

چراغمـ : خاموشے √

سَقفمـ : آسماלּ √

مونسَمـ : شــَب √

کارَז : حــَسرت √

يادَז : فراموشے √

دَردז : فـــراغـ... √

فريادَז : سُڪوت √

آرزويَمـ : مــرگ √

زنـבگيمـ : سیاه پَر کلاغے √

اُميدז : ناامیدے √

آבرس : خياباלּ غــَمـ ، ميداלּ تنهايــے ، چهارـراه بـבبختے ، خياباלּ رنج ؛ ڪوچـﮧ غربت ، پلـاڪ ناباورے

برچسب:, | 20:27 | sadaf |
مادر....



 

همیشه از غمهامون شنید اما هیچوقت از غمهاش نگفت . . .



وقتی غذا سر سفره کم بیاد ، اولین کسی که از اون غذا دوس نداره خودشه . . .


 


  اگه خورشید نباشه میشه گذرون کرد اما بدون حضور مادر زندگی یه لحظه هم معنی ندا





ادعای عشق میکنیم و فراموش کرده ایم رنگ چشم های مادرمان را !


مادر 


من جوانی هایت را با بچگی هایم پیر کردم


به موی سپیدت مرا ببخش



مادر ای تمام هستی من


دعای همیشه ی من این است....


روزی پیشم باز گرد...

 

 

مــــــــــــــــــــــــادر...

دندانم شکست ...
برای سنگ ریزه ای که...
در خوراکم بود !
دردم گرفت ...
نه برای دندانم !
برای کم سو شدن
چشمان مادرم....!!

برچسب:, | 13:46 | sadaf |
شعر

 

 


 

چه رفیقان عزیزی که بدین راه دراز

 

 

بر شکوه سفر آخرتم، افزودند

 

 

اشک در چشم، کبابی خوردند

 

 

قبل نوشیدن چای،

 

 

همه از خوبی من میگفتند

 

 

ذکر اوصاف مرا،

 

 

که خودم هیچ نمی دانستم

 

 

نگران بودم من،

 

 

که برادر به غذا میل نداشت

 

 

دست بر سینه دم در استاد و غذا هیچ نخورد

 

 

راستی هم که برادر خوب است

 

 

گر چه دیر است، ولی فهمیدم

 

 

که عزیز است برادر، اگر از دست رود

 

 

و سفرباید کرد،

 

 

تا بدانی که تو را میخواهند

 

 

دست تان درد نکند،

 

 

ختم خوبی که به جا آوردید

 

 

اجرتان پیش خدا

 

 

عکس اعلامیه هم عالی بود،

 

 

کجی روبان هم،

 

 

ایده نابی بود

 

 

متن خوبی که حکایت می کرد

 

 

که من خوب عزیز

 

 

ناگهانی رفتم

 

 

و چه ناکام و نجیب

 

 

دعوت از اهل دلان،

 

 

که بیایند بدان مجلس سوگ

 

 

روح من شاد کنند و تسلی دل اهل حرم

 

 

ذکر چند نام در آن برگه پر سوز و گداز

 

 

که بدانند همه،

 

 

ما چه فامیل عظیمی داریم

 

 

رخصتی داد حبیب،

 

 

که بیایم آنجا

 

 

آمدم مجلس ترحیم خودم،

 

 

همه را میدیدم

 

 

همه آنهایی،

 

 

که در ایام حیات،

 

 

نمی دیدمشان

 

 

همه آنهایی که نمی دانستم،

 

 

عشق من در دلشان ناپیداست

 

 

واعظ از من می گفت،

 

 

حس کمیابی بود

 

 

از نجابت هایم،

 

 

وز همه خوبیهام

 

 

 

و به خانم ها گفت:

 

 

اندکی آهسته

 

 

تا که مجلس بشود سنگین تر

 

 

سینه اش صاف نمود

 

 

 

و به آواز بخواند:

 

 

 

" مرغ باغ ملکوتم نی ام از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم"

 

 

راستی این همه اقوام و رفیق

 

 

من خجل از همه شان

 

 

من که یک عمر گمان میکردم تنهایم و نمی دانستم

 

 

من به اندازه یک مجلس ختم،

 

دوستانی دارم

 

برچسب:, | 9:44 | sadaf |
روزی که رفتی.....

روزی که رفتی...

همان روز را می گویم...

که چشمانم پاهایت را گرفته بود...

که باید می رفتم...

از سویی دیگر...

که از باید ها متنفر شدم...

همان روز که ناپدید شدی...

همان روز که برایم مثل کویر خالی بود...

همان روز که به اندازه ی کافی چشمانت جدایی داشت...

آرزو داشتم در کوچه کاملا اتفاقی ببینمت...

حال هر روز آرزویم برآورده می شود...

حتی بیش از آن کوچه ی آشنا...

تقصیر خودم است...

ناقص آرزو کردم...

باید می گفتم آرزو دارم در کوچه کاملا اتفاقی ببینمت...

به طوری که بتوانم لمست کنم...

باید می گفتم آرزو دارم خودت را ببینم...

نه تصویرت را...

لعنت به من...

می مردم اگر بیشتر آرزویم را مرور می کردم؟؟!!

 

برچسب:, | 9:38 | sadaf |
عکس و جملات عاشقانه (برای امضا )

 

آهای . . . لیلی
به قصه ی خودت برگرد !
اینجا
مجنون به همه ی لیلی ها "محرم" است





می شود

"تـ ــ ــو"

ماهی قرمز باشی و

"مـ ــ ـن"

تُنگ بلور ؟!

 

بقیه ادامه مطلب.........


 

Continue
برچسب:, | 18:3 | sadaf |
عکس های سیاه و سفید عاشقانه.....



picfa net%20(23) عکس های سیاه سفید هنری و زیبا
picfa net%20(24) عکس های سیاه سفید هنری و زیبا
picfa net%20(25) عکس های سیاه سفید هنری و زیبا
picfa net%20(26) عکس های سیاه سفید هنری و زیبا
picfa net%20(22) عکس های سیاه سفید هنری و زیبا


     

برچسب:, | 16:56 | sadaf |
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 1
بازدید کل : 11672
تعداد مطالب : 7
تعداد نظرات : 8
تعداد آنلاین : 1

خوش اومدید

پیغام ورود و خروج

موزیک موس قلب موس:

ناياب ترين کد های جاوا و موس